اينجانب، ابوحيدر



يَا مَنْ لَيْسَ أَحَدٌ مِثْلَه


. . . چه سکانس آشنايي!!


صدا


نور


تصوير 


حرکت!!


هارون الرشيد درکاخ بود


و امام کاظم در زندان


و شيعياني که تنها براي اباعبدالله عزاداري مي کردند!!


پي نوشت:


سالها در سياهچال ها گزراندي و مردم مي گفتند امام در غيبت است!


تا آن روز که روي پل همه ديدند با شهادت ظهورکرده اي!!


يا علي مدد


سکانسي آشنا


يَا أَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِد


هشتم اسفند ، ساعت حوالي شيش و نيم غروب بود


توي بازار قديم تجريش داشتم قدم ميزدم تا به مغازه اي برسم


نگاهم حوالي مردمي که براي خريد شب عيد هجوم آورده بودن و لاي هم لول مي خوردن بود


زن ، مرد ، جوون ، پير ، دختر و پسر و .


همه بودن


مغازه دارها مشغول به به و چه چه کردن از جنساشون


بعضي از فروشنده ها خندون و با مشتري گپ مي زدن


بعضي ها هم خستگي و کلافه بودن توي صورتشون موج ميزد


مشتري ها دنبال تخفيف


فروشنده ها دنبال سود


شلوغي به حدي بود که ديگه نمي شد قدم زد و بايد ميليمتري جلو مي رفتم!


ناگهان صدايي بلند شد


صدايي براي همه


صدايي براي بيداري!


الله اکبر ، همه در حال راه رفتن


اشهد ان لا اله الا الله، خريدارها در حال چونه زدن


اشهد ان محمد رسول الله، فروشنده ها همچنان در حال به به و چه چه کردن


اشهد ان علي ولي الله، نگاه خريدارها به ويترين ها و نگاه فروشنده ها به مشتري ها 


حي علي الصلاه، خنده ها و گپ زدن ها همچنان برقرار


حي علي الفلاح، خستگي و کلافه گي فروشنده ادامه داشت!


حي علي خيرالعمل، همچنان مشتري ها در حال ديدن از اجناس مغازه ها


الله اکبر، همهمه مردم براي داخل شدن به مغازه اي که 60% تخفيف مي داد


لا اله الا الله، لبخند رضايت خانمي که با چونه زدن تخفيف بيشتري گرفته بود و سمت مغازه بعدي در حرکت بود


و مسجدي که در اين بازار مهجور ماند و به جز حدود 15 نفر کسي ، ياد خدا نبود


و همچنان اين مردم نيازمند شديد رفع گرفتاري ها ، رفع ناراحتي ها و بيماري ها و خواستار برکت در زندگي ، مال و فرزند هستند


پيامبر (ص)فرمود:


«بنده اي نيست كه به وقت هاي نماز و جاهاي خورشيد اهميت بدهد، مگر اين كه من سه چيز را براي او ضمانت مي كنم: برطرف شدن گرفتاري ها و ناراحتي ها، آسايش و خوشي به هنگام مردن و نجات از آتش.»


پي نوشت:


داداش من ، آبجي من!


بخدا قسم تموم چيزايي که ما توي اين دنيا و اون دنيا بهش نياز داريم ، با نماز اول وقت بهشون مي رسيم


زن خوب مي خواي؟ 


شوهر خوب مي خواي؟


پول مي خواي؟


ماشين مي خواي؟


خونه مي خواي؟


سلامتي خودتو ننه باباتو مي خواي؟


رهايي از گرفتاري مي خواي؟


بهشت مي خواي؟


عاقبت بخيري مي خواي؟


هر چي مي خواي نماز اول وقت بخون!


به امام حسين قسم به همشون مي رسي


من نمي دونم اين ها و حوزه هاي علميه دقيقا چکار دارن مي کنند و تا کي مي خوان در خواب غفلت به سر ببرن و مردم رو از رحمت بي کران خداوند مطلع نکنن؟!!!


خدا صاحب ما را برسونه


يا علي مدد


اينجانب ، ابو حيدر


 


يَا نُورا لَيْسَ كَمِثْلِهِ نُور


غم تمام وجودش را گرفته بود!


کلافه بود!


از دست ن بي مروت هم قبيله اش


که کينه توزانه متحد شده بودند در ياري نکردن به يک مادر در حال زايمان!!!


نور مي خواست متولد شود و مادر نور ، نگران بود که چطور تنهايي مي تواند تنها دليل خلقت شوهرش را وضع حمل کند!!


اين غم در صورتش موج مي زد و نمي دانست که خالق نور براي او مقررر كرده بود كه چهار زن از بهشت از بهترين ن عالم همراه با فرشتگان به ياري او بيايند و دل رنجور اين مادر را شاد كنند و در تولّد گل سرسبد ن عالم؛ او  را ياري نمايند   .


نه! ياري دادن مادر نور، کار ن جاهل و بد سيرت حجاز نيست


همان که مريم (س) را مدد فرمود تا هنگام ولادت مسيح(ع) غم نداشته باشد اين بار،


آسيه همسر فرعون


ساره، همسر ابراهيم خليل الله(ع)


مريم، مادر مسيح(ع)


صفورا، دختر شعيب(ع)


را به ياري اين مادر فرستاد تا غم را از وجود مادر نور دور و زمينه ولادت بهانه خلقت را فراهم کنند


و نور آمد و خديجه سلام الله عليها مادر شد


نوزاد در بدو تولّد خود، لب به سخن گشود: خدايي جز الله نيست. پدرم رسول خداست و سرور تمام انبيا. همسرم علي مرتضي(ع)، سرور تمام اوصيا و فرزندانم حسن و حسين: سرور تمام بني‌آدم.


سپس نام تک‌تک فرزندان معصومش را برد و بر آنها سلام کرد.


و اينگونه شد که دنيا منور به نور حضرت نور گرديد


پي نوشت1:


ولادت حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله عليها سبب مادر شدن حضرت خديجه (س) شد و شايد به سبب مادر شدن اين بانوي بزرگوار ، سالروز ولادت حضرت زهرا(س) را روز مادر نام گذاشتن!!


پي نوشت2:


خداوند منان فرمود: اي پيامبر، اگر تو نبودي، آسمان‌ها را خلق نمي‌کردم؛


و اگر علي نبود، تو را؛


و اگر فاطمه نبود، هر دوي شما را!


يا علي مدد


 اينجانب ، ابوحيدر


يَا خَيْرَ مَقْصُودٍ وَ مَطْلُوب


مي خواستند سرش را ببرند!!


خودش اين را مي دانست 


او معني کاسه آب و چاقو را مي فهميد


با مادرش هم همين کار را کردند،آبش دادند و سرش را بريدند ،


ترسيده بود،


گردنش را گرفته بودند و مي کشيدند 


قلب قرمزش تند تند ميزد


کمک مي خواست 


فرياد ميزد و صدايش تا آسمان هفتم بالا مي رفت 


خدا فرشته اي فرستاد تا گوسفند بي تاب را آرام کند . 


فرشته آمد و نوازشش کرد و گفت :


"چقدر قشنگ است اين که قرار است خودت را ببخشي تا زندگي باز هم ادامه پيدا کند!!!


آدم ها سپاسگزار توان و قوت قدم هايشان از تو مي شوند ،تاب و توانشان هم!!!


تو به قلب هايشان کمک ميکني تا بهتر بتپد


قلب هايي که مي توانند عشق بورزند 


پس مرگ تو ، به عشق کمک مي کند


تو کمک ميکني تا آدم امانت بزرگي را که خدا برشانه هاي کوچکش گذاشته بر دوش کشد . 


تو و گندم و نور ،


تو و پرنده و درخت 


همه کمک ميکنيد تا اين چرخ بچرخد ،


چرخي که نام آن زندگي است 


گوسفند آرام شد و اجازه داد تا چاقو گلويش را ببوسد.


او قطره قطره بر خاک چکيد ،


اما هر قطره اش خشنود بود ،


زيرا به خدا ،


به عشق ، 


به زندگي کمک کرده بود .


پي نوشت:
بعضي وقت ها براي بقاي عشق، بقاي انسانيت، بقاي اشرفيت مخلوقات، براي تپيدن قلب ديگران ، بايد تن به ذبح شدن داد


يا علي مدد


اينجانب ، ابو حيدر


يَا مَنْ أَكْرَمَ بِجُودِه


نمي دونم قبول داري يا نه!!!


ولي اين يه واقعيته


و اينکه بپذيري يا نه ، اصلا مهم نيس


چون قانون هستي از روز ازل تا روز قيامت بر اين پايه استوار هست


و پذيرفتن يا نپذيرفتن منو تو ، قانون هستي رو تغيير نميده


همه ما مي دونيم که خوردن و خوابيدن و راه رفتن و نشستن و آرامش و آسايش و تنفس و . ما


همه و همه دست خداست


خب؟


خدا خيلي مهربونه حتي بيشتر از پدر و مادر


اما


خدا خيلي حساب و کتاب سرش ميشه


و


خدا اين نعمتاش رو مفتکي خرج منو تو نمي کنه!!


اگه منو تو الان يه لقمه نون مي خوريما

اگه سلامتي داريما


اگه زندگي داريما


اگه نفس مي کشيما


و اگه هاي خيلي زياد


همه اينا فقط برا خاطر يه آدم باصفاست ولاغير


خاطر اين آدم خيلي برا خدا عزيز هست ، برا همين هم به عشق اون آدم 


حساب ميز منو تو پرداخت ميکنه!!!!


آره داداش من


آره آباجي


بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ


به واسط? وجود مقدس او به عالم هستي رزق داده مي‌شود و به واسط? او آسمان و زمين پابرجا است.


بالا بريم ، پايين بيايم

همه مون سر سفره امام زمان نشستيم

منه مسلمون ، مسيحي، يهودي، بودايي، گاو پرست، سگ پرست، بي دين

همه همه همه همه از سفره آقا رزق مي خوريم

اونوقت منه نادون نمک رو از سر اين سفره مي خورم و نمکدون مي شم

بابا جون ، اين آقا اينقدر مشتيه ، بخدا روا نيس اينهمه حجم نامردي

هم چاه سر راه تو بايد بكنيم
هم اينكه از انتظار تو دم بزنيم
اين نامه ي چندم است كه مي خواني 
داريم ركورد كوفه را مي شكنيم

يا علي مدد

اينجانب ، ابوحيدر

يَا مَنْ لا يُتَوَكَّلُ إِلا عَلَيْه


چيزهاي خوبي رو ازمون گرفتن!!


چيزاي ارزشمندي رو گرفتن


در عوض چي بهمون دادن؟؟؟


يا بهتر بگم ، در عوض چي گرفتيم؟؟؟


يادمه قديما يه چي بنام "توکل" داشتيم


اون موقع ها "توکل" خيلي کارا برامون مي کرد ، اما نامردا ازمون گرفتن


يادمه اون موقع ها وقتي مي خواستيم از خونه بزنيم بيرون ، مي گفتيم: الهي به اميد تو!!! و راه مي افتاديم 


اما اين روزا توکل نمي کنيم ، "الهي به اميد تو" نمي گيم


ذکرمون عوض شده


اين روزا وقتي مي خوايم از جايي به جايي ديگه بريم ، ذکر "يا ويز" و ذکر يا "گوگل مپ" رو سر ميديم


اين روزا به جاي "الهي به اميد تو" گفتن، گوشي رو از جيبمون در مياريم تا ببينيم حضرت ويز و گوگل مپ ما رو به کجا هدايت مي کنن


قديما رفتن ها و اومدن هامون هم برکت داشت ولي اين روزا . . . 


هرکه بر جز ذات حق اميــد بست


او بدانـــــد زين جهت طرفي نبست


اي برادر کن توکـــــل بر خــــــــــدا


کو نباشــــــد هرگز از بنـــــــــده جدا


يا علي مدد


اينجانب ، ابوحيدر


يَا هَادِيَ الْمُضِلِّين


طلوع مي کنه و اين طلوعش، شروع غروبش ميشه


آتشي روي سرش گرفته که نگو


مي سوزه و مي سوزه


آي ميسوزه ها


سر نخ آتيش که روي سرش مي سوزه رو که مي گيري مي بيني تا اعماق وجودش نفوذ کرده


آب ميشه ، ذره ذره


کسي متوجه آب شدنش نميشه، حتي خودش


انگار غرورش پايبندش کرده، مي سوزه اما از جايش تکان نمي خوره! گويا مي خواد ايستاده بميره


شمع رو مي گم


مرامش سوختن در سکوته


مي سوزه و مي سوزونه


عاشقي يعني همين، بسوزي و آب بشي و صدات در نياد


عاشق تر از شمع هم داريم؟؟؟


بعله که داريم


عاشق تر از شمع جناب پروانه ست


آخ که چقد ديوانه و عاشقه


عشوه کنان دور آتيش شمع مي چرخه 


اينقدر دور قد و بالاي شمع مي گرده که مست ميشه و نازنين بالهاش رو گرفتار عشق شمع مي کنه


اما انگار نه انگار که بالهاش آتيش گرفتن


مي دوني چرا؟


آخه اينقدر اين پروانه مادر مرده از درون آتيش عشق مدهوشش کرده که اصلا حاليش نميشه بالهاش سوخته


شايد هم مي فهمه و خودش را به نفهميدن مي زنه


لابد دوست نداره که لذت آتيش درونش را با هيچ چيز عوض کنه ،حتي با فهميدن!


از درون سوختن حس و حالي داره که ما نمي فهميم، يعني تا پروانه نشيم نمي فهميم. همون پروانه اي که عاشق شعله ي شمع شده.


اللهم الرزقنا




حيلت رها کن عاشقا ديوانه شو ديوانه شو




و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو


هم خويش را بيگانه کن هم خانه را ويرانه کن






وآنگه بيا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو




اما توي اين بين فقط بيچاره گل


که فقط ميتونه به عشق بازي اين دو  نگاه کنه و حسوديش بشه و نتونه خودش رو به معرکه برسونه


وقتي عشق بازي اين دوتا رو مي بينه ، انگار دنيا روي سرش آوار ميشه


پيش خودش ميگه کاش اون دستي که شمع رو روشن کرد تا بسوزه بياد و منم خلاص کنه


تو همين فکراست و روزها مي گذره و گل پژمرده ميشه يواش يواش از حسرت اون روز خم مي شه و الفاتحه


پي نوشت:


يه چيزايي توي اين دنيا لياقت و ظرفيت مي خواد


اونايي که توي اين دنيا براي "او" مي سوزن خوش به حالشون


دعا کنن ابوحيدر هم لياقت سوختن براي "او" پيدا کنه و عاقبتش مث گل قصه نشه


اگه اهل سوختن نشي و براي "او" فنا نشي ، آخرش پژمرده ميشي و مي ميري



در خور آتش چو از تردامني ها نيستم




آه سردي مي کشم گاهي براي سوختن





يا علي مدد


اينجانب ، ابوحيدر


يَا مَنْ لَهُ الْآخِرَةُ وَ الْأُولَى


دنيا شده پر از خنده ها و گريه ها


دنيا شده پر از غم و شادي ها


دنيا شده پر از پولدار و فقير


بدجوري همه مون درگير و گرفتار اين عجوزه شديم


دنيا رو مي گم!!


دنيا برا اکثر آدما شده بين 60 تا 80 سال، تازه اگه جوون مرگ نشه 


دنيا!!!! آخه براي چي ؟؟؟ نهايتا 80 سال؟؟؟


که چي بشه؟ که ماشين خوب سوار شم؟؟ خونه خوب داشته باشم؟؟


کباب و . بخورم


ته ته آرزوهامون کجاست؟؟؟؟ اصلا ته داره؟؟


اين "نهايتا 80 سال" رو گوشه ذهنت نگه دار تا يه چي خودموني بهت بگم


از حضرت محمّد باقر عليه السلام روايت است که: ندا مي کند منادي هر روز: يابن آدم!  مال و اسباب جمع کن از براي فاني شدن ، عمارت بنا کن براي خراب گشتن.


و مشهوره که حضرت نوح نبي (ع) با اون عمري که حدود 2000 سال داشت، خونه اي از ليف خرما داشت.


گفتن: چرا براي خودت خونه بنا نمي کني؟؟؟!!!!


گفت: اين بسيار است براي کسي که بميرد.


آآآآآآآآقا جووووون ، نووووووووووح با حدود 2000 سال عمر ، ميگه خونه ساختن براي کسي که مي خواد بميره زياده


اون وقت من ميام براي نهايتا 80 سال عمر اين همه بدو بدو مي کنم


برا 80 سال عمر خودمو به آبو آتيش مي زنم


برا 80 سال عمر هي به دنيا طمع مي کنم


بخدا آدم خنده ش ميگيره!!! نوح با 2000 سال عمر چي گفت و من براي 80 سال چه مي کنم


حاجي! همه مون بايس بريما ، همه چيو بايس بزاريما


نهايتا 80 سال؟؟؟؟ الله اکبر


بذار حرفمو با يه حديث از آقا جونم اميرالمومنين ختم کنم:


اَهْلُ الدُّنْيا کَرَکْب يُسارُ بِهِمْ وَهُمْ نِيامٌ


مثل اهل دنيا، مثل کاروانى است که آن را حرکت داده اند و به سوى مقصد مى برند; در حالى که اهل کاروان در خواب غفلت به سر مى برند.


بيدار شيم بيدار شيم بيدااااااار، که نهايتا نهايتا نهايتا بعد از 80 سال صدايي ما رو بيدار مي کنه:


اِسْمَعْ اِفْهَمْ يا فُلانَ بْنَ فُلانٍ


بشنو، بفهم اى فلان بن فلان


هَلْ اَنْتَ عَلَى الْعَهْدِ الَّذى فارَقْتَنا عَلَيْهِ مِنْ شَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رسُولُهُ، وَ سَيِّدُ النَبِّييّنَ وَ خاتَمُ الْمُرْسَلينَ، وَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرُ الْمُؤْمِنينَ وَ سَيّدُ الْوَصِيّينَ، وَ . . .


 اي فلان بن فلان آيا بر آن پيماني كه از ما بر پايه آن جدا شدي مي باشي، از گواهي بر اينكه معبودي جز خدا نيست، يگانه و بي شريك است، و اينكه محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) بنده و فرستاده اوست، و سرور پيامبران و خاتم رسولان است، و اينكه علي امير مؤمنان است و آقاي جانشينان، . . . 


اَفَهِمْتَ يا فُلانُ


اى فلان آيا فهميدى؟


يا علي مدد


اينجانب ، ابوحيدر


يَا كَافِيا مِنْ كُلِّ شَيْ‏ء


يادمه آقا بزرگ خدا بيامرزم مي گفت: بابا جون کاسب يني اينکه صبح خروس خون بري نون برا صبونه بياري و با زن و بچه بخوري و اول صبح بري در دو رو با بسم الله باز کني، مي گفت: صبح زود رفتن برکت مياره


حاج حسين خدا بيامرز خودش معمار بود و يادمه هر روز صبح کله سحر مي رفت سر خيابون و چنتا نون تافتون مي خريد و ميذاشت توي دستمال يزديش و ميومد با هم صبحونه مي خورديم، بعدشم يه يا علي مي گفت و از سر سفره بلند مي شد مي رفت سر کار


ظهر که مي شد يه هندونه مي زد زير بغلشو ، کتش هم مي داد اون يکي دستش و بعد ميومد که ناهار رو با اهل خونه بزنه، مي گفت: برکت غذا اينه که با خونواده غذا بخوري


"حاج حسين روحت شاد"


اون قديميا يادشون مياد وقتي کسي مي خواست بره يه کسب و کاري رو راه بندازه اولش مي رفت يه چند روز يه کتاب 20-30 صفحه اي بنام "مکاسب" رو پيش يکي از اهالي دل دوره مي گذروند، بعدش بنام حق مي رفت و يه مغازه رو مي خريد يا اجاره مي کرد و شروع مي کرد به کسب روزي


بعد از يه مدتي ، زن مي گرفت، يوخده بعدش خونه مي خريد، يوخده بعدش مي رفت مکه و يه ذره يه ذره صفا برقرار مي شد


اون کاسب قديميا سوداگر نبودن ، اکثرا اهل دل بودن ، اکثرا دلاشون دريا بود


حرفاشون حرف بود و مرامشون حق


حالشون کوک بود


گوشِت رو بيار جلو يه چي در گوشي بهت بگم:


اون قديميا دنبال سود نبودن، دنبال برکت بودن


اما الان چه خبره، چه خبررررررره


همه دنبال سود بيشتر هستن و هشتشون گرو نه شونه


قديميا براي شروع کار مي رفتن مکاسب مي خوندن و دنبال برکت بودن و حال دلشون خيلي صفا بود


اما الان دنبال ميتينگ تجارت و بيزينس مدل و سمينار کسب و کار و سووووووود بيشتر و استراتژي فروش و بازاريابي شبکه اي و تجارت الکترونيک هستن و حال دل همه هم ناکوکه


آآآآآآآآآي عموووووووو کجاي کاري؟؟؟ 


مگه چند سال مي خواي عمر کني که اينقدر بدو بدو مي کني؟؟


واسه چند سال مي خواي بيزينس پلن تهيه کني؟ از کجا مي دوني تا کي هستي؟


دادا جون برو دنبال برکت باش ، خداييش خدا روزيت رو تضمين کرده و بهت هم ميده، اينقدر ندو دنبالش ، اون خودش دنبالت مي گرده


باور نداري؟


من نگفتم که


پيامبر اکرم صلوات الله عليه و آله فرمود:


روزي بنده ، سرسخت تر از اجلش در جست و جوي اوست


 


يا علي مدد


اينجانب ، ابو حيدر


يَا خَيْرَ الْمَطْلُوبِين


بعضيا معتقدن که همه آدما بد هستن مگر اينکه خلافش ثابت بشه


بعضيا هم معتقدن همه خوبن مگر اينکه خلافش ثابت بشه


اما نظر من به دسته ي دوم نزديک تره!


چرا؟


آها الان مي گويم


راستش جناب عطار در غزل شماره 418 مي گه:


اي دل اگر عاشقي در پي دلدار باش


و منم در پي دلدار هستم، منتهي من اين دلدار رو تا حالا نديدم و نمي دونم چه شکليه


ممکنه همين آقايي که الان جلوي من نشسته ، دلدار باشه ، کي ميدونه! والا


به نظرم تموم خاک ها و راه ها رو بايس ماچ کرد


چمي دونيم ، شايد دلدار از اون جا رد شده باشه


به هر حال ممکنه که يه روزي يه جايي ، دلدار بياد ، با منو تو همکلام بشه اما نفهميم که او همون او بوده


بيايد با هم خوب باشيم ،وگرنه اگه بعده ها بفهميم که هميني که ما امروز باهاش حرفيديم و تحويلش نگرفتيم همون "او" يا دلدار باشه ها، اون وقته که بدجور ضايع و خجالت زده مي شيما


از ما گفتن بود


آي خانوما!


آي آقايون!


آي ايها الناس!


با هم خوب باشيم


راه دوري نميره به قرآن


اينقدر دنبال گرفتن حال اينو اون نباشيم


يه نمه هم بيايم به هم حال بديم


نيست کس آگه که يار کي بنمايد جمال




ليک تو باري به نقد ساخته? کار باش




يا علي مدد


اينجانب ، ابو حيدر


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دکتر مهران سلیمان‌ها سریال مگ Kendra موبایل وحید لنگرود Mobile Vahid asemaneabitravel برادرم نگاهت، خواهرم حجابت نیما قاسمی راهکارهای امن ویرا نیاکو تین کلاینت مینی پیسی زیرو کلاینت